بااشک خودتو آن روزدرخاک ریشه کردی
آن اشک یادگاردیدار اخرین بود
همیشه جاودان شداشکی که اتشین بود
چون اشک اخرینت همراه خون دل بود
شددر رخ گل سرخ خون دل تو مشهود
قلب توراشکستم بی انکه خودبدانم
دادی توخون دل رابا اشک خود نشانم
هرچندبازبانت چیزی بمن نگفتی
حرف توراشنیدم وقتی چوگل شکفتی
گل روچوچیدم ازخاک دستم به رنگ خون شد
خاک تمام اطراف یکباره لاله گون شد
قلم چون تیغ میرقصدبه دستم...برچسب : نویسنده : 0salim52b بازدید : 27
برچسب : لجنزارکهن, نویسنده : 0salim52b بازدید : 23
عاشقی غصه دارو حزینم
خسته ام دیگراز زنده بودن
خسته ازنقش بازنده بودن
زندگی رابه نکبت نخواهم
گرچه پیش خدا روسیاهم
زندگی را به بیراهه بردم
از زمین و زمان دشنه خوردم
مانده ازمن بجا نیمه جانی
درگذرگاه این عمر فانی
قلم چون تیغ میرقصدبه دستم...برچسب : وفادار, نویسنده : 0salim52b بازدید : 44